وصله ......

امروز دخترک همسایه را دیدم :

که برای پنهان کردن وصله آستینش دستهایش را گاهی در جیب می کرد ویا سعی می کرد دست بسته راه برود 

می خواستم از دخترک بپرسم :چرا ؟

مگر وصله آستین تو بدتر از وصله دلت است دلی که با نامهربانی ها ونابرابریها هزاران هزار بار شکسته 

وقتی  یتیم شدی وقتی که همه با تحقیر ودلسوزی نگاهت کردند شکست تکه تکه شد 

ولی بازهم تکه ها را به هم وصله کردی به اشک دیده وبه آن سینه ونگذاشتی کسی وصله دلت را ببیند 

نخواستی گرد نگاهها و نیش زبانها چرکینش کند 

از دیدن وصله آستین چه باک دل که وصله دارد وصله آستین چه بها 

آنهایی که دلشان وصله نامردی نامهربانی ریا تهمت و بدبینی را دارد 

چشمایشان اگر به وصله پیراهن تو افتاد 

آسوده خیال باش که چشمهایشان بی فروغ ونگاهشان سیاه است 

بگذار همه بدانند وصله را خیاط بر لباس تو از جوانمردی ومهربانی زد 

ولی وصله دلت از نامهربانی ونامردی است 

تازه همه چشمها وصله را نمیبینند 

چشمهای بی وصله چیزهای بهتری می بینند 

شرافت صداقت و آدمیت را اما چه فایده !!!

دخترک همه نگاهها را وصله دار می دید 

وصله ای از طعنه  وصله ای از ترحم  وصله ای از برتری وصله ای از .....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 23 فروردين 1393 ا 11:3 نويسنده : رحی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.